آرام بهنوش طباطبایی پوران درخشنده ملیکا زارعی

آرام: بهنوش طباطبایی پوران درخشنده ملیکا زارعی مریلا زارعی نفیسه روشن مدل مانتو بازیگران زندگی

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار حوادث شوهرم معتاد هست، رهایم کرده و خرجی نمی‌دهد / عاقبت علاقه خیابانی دختر نوجوان

    اگر آن روزها به حرف پدر و مادرم گوش می‌کردم و با پوشش نامناسب در دام عشقی هیجانی وخیابانی نمی‌افتادم امروز این گونه با بحران و ناامیدی پله‌های دادگاه و پاسگاه ر

    عاقبت علاقه خیابانی دختر نوجوان: شوهرم معتاد هست، رهایم کرده و خرجی نمی دهد

    عبارات مهم : زندگی

    اگر آن روزها به حرف پدر و مادرم گوش می کردم و با پوشش نامناسب در دام عشقی هیجانی وخیابانی نمی افتادم امروز این گونه با بحران و ناامیدی پله های دادگاه و پاسگاه را جهت رهایی از این شرایط سیاه طی نمی کردم آیا که …

    به گزارش خراسان ، دختر ۱۹ ساله ای که با طرح یک شکایت، نامزدش را به علت ترک نفقه و فراهم نکردن منزلی جهت شروع زندگی مشترک، به کلانتری کشانده بود درحالی که بیان می کرد هیچ تضمینی جهت ادامه زندگی در کنار نامزدم وجود ندارد به ماجرای آشنایی خیابانی و چگونگی ازدواجش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: چهار سال قبل زمانی که ۱۵ بهار زیاد از عمرم نگذشته بود در مسیر رفت و آمد به مدرسه با «کاوه» آشنا شدم. این آشنایی خیابانی خیلی سریع با رد و بدل شدن شماره تلفن درحالی به ارتباط مخفیانه و دیدارهای حضوری انجامید که کاوه فقط یک سال از من بزرگ تر بود اگرچه من حجاب کاملی نداشتم و با پوشش دلخواه خودم در خیابان تردد می کردم ولی کاوه با همین ظاهر و قیافه دلباخته من شده است بود.

    در آن شرایط سنی و هیجانات احساسی و عاطفی دوران نوجوانی هر روز زیاد به هم وابسته می شدیم و ارتباط پنهانی ما زیاد کردن می یافت تا جایی که تصمیم به ازدواج گرفتیم و کاوه به اتفاق خانواده اش به خواستگاری ام آمد. با آن که پدرم مردی کارگر بود و در حاشیه مشهد و به قول معروف در پایین شهر ساکن بودیم ولی من همواره شاگرد ممتاز مدرسه بودم و با نمرات عالی قبول می شدم به همین علت یکی از شرایط ازدواجم با کاوه حمایت هر دو طرف از ادامه تحصیل بود.

    شوهرم معتاد هست، رهایم کرده و خرجی نمی‌دهد / عاقبت علاقه خیابانی دختر نوجوان

    خلاصه هیچ کس نتوانست در برابر این علاقه احساسی مقاومت کند و ما پای سفره عقد نشستیم ولی هنوز مدت زیادی از این علاقه آتشین نگذشته بود که اختلافات من و کاوه و خانواده اش شروع شد آن ها سلیقه مرا در نوع پوشش و آرایش نمی پسندیدند و اعتقاد بودند که باید حجابم را رعایت کنم ولی من نمی توانستم مطابق سلیقه آن ها واکنش‌ها کنم آیا که کاوه مرا با همین ظاهر و قیافه پسندیده بود.

    اختلافات ما به بهانه های متفاوت هر روز زیادتر می شد تا این که از یک سال قبل دیگر به طور کامل کاوه مرا رها کرد و به دنبال زندگی خودش رفت با آن که در این مدت من با اعتیاد و رفیق بازی های او کنار آمده بودم ولی دیگر توجهی به من نداشت و رابطه ما هر روز سردتر می شد دیگر از آن حرف های باعشق و فدایت شوم ها و حتی دوست داشتن های زبانی هم خبری نبود.

    اگر آن روزها به حرف پدر و مادرم گوش می‌کردم و با پوشش نامناسب در دام عشقی هیجانی وخیابانی نمی‌افتادم امروز این گونه با بحران و ناامیدی پله‌های دادگاه و پاسگاه ر

    به همین علت از یک سال قبل درس هایم را با جدیت خواندم تا این که در رشته دام پزشکی پذیرفته شدم ولی به علت این که علاقه ای به این رشته ندارم و شرایط خاصی که در ازدواج ناآگاهانه ام رخ داده است تصمیم گرفتم امسال با تلاش زیاد در رشته پزشکی قبول شوم و به ادامه تحصیل بپردازم با وجود این کاوه از یک سال گذشته مرا بلاتکلیف رها کرده و حتی نفقه هم به من نپرداخته است.

    وقتی جهت رهایی از این شرایط به پدرو مادرش متوسل شدم آن ها مرا از خود راندند و گفتند برو شکایت کن تا پاسخت را بدهیم. اگرچه من جهت گرفتن مهریه و حق و حقوق قانونی خودم از کاوه شکایت کردم ولی هیچ امیدی از طرف هیچ کدام از ما جهت شروع زندگی یکسان وجود ندارد به همین علت نمی خواهم به آسانی و بخشیدن همه حق و حقوقم از او جدا شوم و کاوه به همین سادگی دختر دیگری را مانند من به روز سیاه بنشاند.

    با وجود این اگر در آن سال های نوجوانی به نصیحت خانواده ام گوش می دادم و در نوع پوشش و رفتارم تجدید نظر می کردم شاید به جای یک ازدواج احساسی، عاقلانه تصمیم می گرفتم تا امروز بر سر دو راهی قرار نگیرم و …

    شوهرم معتاد هست، رهایم کرده و خرجی نمی‌دهد / عاقبت علاقه خیابانی دختر نوجوان

    در همین حال نامزد این دختر ۱۹ ساله نیز گفت: من شاگرد آرایشگری هستم و در پی وابستگی احساسی با همسرم ازدواج کردم ولی حالا نمی توانم خواسته های او راجع به خرید لوازم گران قیمت جهت منزل یا نوع پوشش او را فراهم کنم و… شایان ذکر است به دستور سرگرد زمینی (رئیس کلانتری سپاد) این زوج جوان به مرکز مشاوره پلیس معرفی شدند.

    واژه های کلیدی: زندگی | احساسی | ازدواج | خیابانی | خانواده | اخبار حوادث


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار